۱۰۰ یادگاری از پیامبر رحمت با نام خداوندی که پیامبرش را برای هدایت انسانها فرستاد. گاه چقدر شیرین و لذت بخش است که بازگردیم به سنین نوجوانی مان با همان سوالات مبنایی و پرمغز و پرحلاوت؛ سوالاتی که در مورد هدف خلقت و چیستی انسان و چگونگی رشد در مسیر سعادت و آشنایی با راهنمایان این مسیر ذهنمان را مشغول می کرد.مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بوده است مراد وی از این ساختنماگر بخواهیم سیر نزول و صعود را در سرنوشت انسانها بررسی کنیم تمامی آنها این تکامل نزول و صعود را در زندگی مادی و ماورایی خود از سر می گذرانند.فرایندی که هدف اصلی آن تکامل حقیقت انسان یعنی تکامل روح است و بازگشتی از جنس نور را به سمت خداوند در خود دارد. مبدا از اوست و به سمت او بازمی گردیم.از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنماما آیا این تکامل که هدف از خلقت است انتها دارد؟ این طور که از کلام قرآن و معصومین (ع) بر می آید مقصد به سمت بی نهایت است و آه از دوری مسیر و کمی توشه.بازگردیم به سیر تکاملی خود همان قوس نزول و صعود.من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد درین دیر خراب آبادمحقیقتا دل هر انسان خداجو و طالب کمالی از این دوری ازمقام "عند ملیک مقتدر"به درد می آید اما وقتی با روحیه و فطرت جویای کمال به این فرایند و مسیر رشد می نگریم، روحمان جلا پیدا می کند. مخصوصا وقتی که خدا به ما فطرتی عطا کرده باشد که جویای تمامی کمالات است و به تعبیری به دنبال کمال مطلق است و هر آیینه هر انسانی چه مسیحی باشد و چه مسلمان و یا هر دینی داشته باشد و یا حتی دینی نیز نداشته باشد این حرکت به سمت کمال را در فطرت خود به ودیعه دارد.کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو راحال اینجاست که می بینیم به حقیقت در این سرای بی کسی تنها نیستیم و فطرت طالب کمال و به دنبال سعادت در ما به امانت گذاشته شده است و این را هر انسانی درک می کند که هر شخصی ما را به سمت سعادت و نیک بختی و مسیر درست و رشد حقیقی حرکت دهد و به سمت خدا راهنمایی کند با جان و دل، او را دوست می داریم و به سمت او می رویم و حتی جان و مالمان را نیز در این مسیر فدا می کنیم.محال است سعدی که راه صفا توان رفت جز بر پی مصطفیاما مسیر، بسیار دقیق و با اهمیت است و نمی توان به هر راهنمایی اعتماد کرد چرا که این مسیر به هدف از خلقت تمامی موجودات اشاره دارد و به سمت هدفی حرکت می کند که تمامی انبیا و اولیا برای آن به این دنیا نازل کرده اند.در این مقاله به چند اخلاق اجنماعی و سبک زندگی فردی یکی از آن راهنمایان اشاره می کنیم که از بهترین خلایق خداست و مسیر هدایت انسان ها را به سرمنزل کمال رسانیده و تمامی عارفان و عاشقان در مسیر حرکت به سمت خدا به او متوسل می شوند.۱۰۰ ویژگی پیامبر اکرم (ص):۱ـ هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه میرفت.۲ـ در راه رفتن قدمها را بر زمین نمیکشید.۳ـ نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود.۴ـ هرکه را میدید مبادرت به سلام میکرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت.۵ـ وقتی با کسی دست میداد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمیکشید.۶ـ با مردم چنان معاشرت میکرد که هرکس گمان میکرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است.۷ـ هرگاه به کسی مینگریست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمیکرد.۸ـ هرگز به روی مردم چشم نمیدوخت و خیره نگاه نمیکرد.۹ـ چون اشاره میکرد با دست، اشاره میکرد نه با چشم و ابرو.۱۰ـ سکوتی طولانی داشت و تا نیاز نمیشد لب به سخن نمیگشود.۱۱ـ هرگاه با کسی، هم صحبت میشد به سخنان او خوب گوش فرا میداد.۱۲ـ چون با کسی سخن میگفت کاملا برمیگشت و رو به او مینشست.۱۳ـ با هرکه مینشست تا او اراده برخاستن نمیکرد، آن حضرت برنمیخاست.۱۴ـ در مجلسی نمینشست و برنمی خاست مگر با یاد خدا.۱۵ـ هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک در مینشست نه در صدر آن.۱۶ـ در مجلس، جای خاصی را به خود اختصاص نمیداد و از آن نهی میکرد.۱۷ـ هرگز در حضور مردم تکیه نمیزد.۱۸ـ اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود.۱۹ـ اگر در محضر او چیزی رخ میداد که ناپسند وی بود، نادیده میگرفت.۲۰ـ اگر از کسی خطایی صادر میگشت آن را نقل نمیکرد.۲۱ـ کسی را بر لغزش و خطای در سخن مواخذه نمیکرد.۲۲ـ هرگز با کسی جدل و منازعه نمیکرد.۲۳ـ هرگز سخن کسی را قطع نمیکرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگوید.۲۴ـ پاسخ به سوالی را چند مرتبه تکرار میکرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.۲۵ـ چون سخن ناصواب از کسی میشنید. نمیفرمود «چرا فلانی چنین گفت» بلکه میفرمود «بعضی مردم را چه میشود که چنین میگویند؟»۲۶ـ با فقرا زیاد نشست و برخاست میکرد و با آنان هم غذا میشد.۲۷ـ دعوت بندگان و غلامان را میپذیرفت.۲۸ـ هدیه را قبول میکرد اگرچه به اندازه یک جرعه شیر بود.۲۹ـ بیش از همه صله رحم به جا میآورد.۳۰ـ به خویشاوندان خود احسان میکرد بی آنکه آنان را بر دیگران برتری دهد.۳۱ـ کار نیک را تحسین و تشویق میفرمود و کار بد را تقبیح مینمود و از آن نهی میکرد.۳۲ـ آنچه موجب صلاح دین و دنیای مردم بود به آنان میفرمود و مکرر میگفت هرآنچه حاضران از من میشنوند، به غایبان برسانند.۳۳ـ هر کسی که عذر میآورد عذر او را قبول میکرد.۳۴ـ هرگز کسی را حقیر نمیشمرد.۳۵ـ هرگز کسی را دشنام نداد و یا به لقب های بد نخواند.۳۶ـ هرگز کسی از اطرافیان و بستگان خود را نفرین نکرد.۳۷ـ هرگز عیب مردم را جستجو نمیکرد.۳۸ـ از شر مردم برحذر بود ولی از آنان کناره نمیگرفت و با همه خوشخو بود.۳۹ـ هرگز مذمت مردم را نمیکرد و بسیار مدح آنان نمیگفت.۴۰ـ بر جسارت دیگران صبر میفرمود و بدی را به نیکی جزا میداد.۴۱ـ از بیماران عیادت میکرد اگرچه دور افتاده ترین نقطه مدینه بود.۴۲ـ سراغ اصحاب خود را میگرفت و همواره جویای حال آنان میشد.۴۳ـ اصحاب را به بهترین نام هایشان صدا میزد.۴۴ـ با اصحابش در کارها بسیار مشورت میکرد و بر آن تاکید میفرمود.۴۵ـ در جمع یارانش دایره وار مینشست و اگر غریبه ای بر آنان وارد میشد، نمیتوانست تشخیص دهد که پیامبر کدامیک از آنان است.۴۶ـ میان یارانش انس و الفت برقرار میکرد.۴۷ـ وفادارترین مردم به عهد و پیمان بود.۴۸ـ هرگاه چیزی به فقیر میبخشید، به دست خودش میداد و به کسی حواله نمیکرد.۴۹ـ اگر در حال نماز بود و کسی پیش او میآمد، نمازش را کوتاه میکرد.۵۰ـ اگر در حال نماز بود و کودکی گریه میکرد، نمازش را کوتاه میکرد.۵۱ـ عزیزترین افراد نزد او کسی بود که خیرش بیشتر به دیگران میرسید.۵۲ـ احدی از محضر او نا امید نبود و میفرمود «برسانید به من حاجت کسی را که نمیتواند حاجتش را به من برساند.»۵۳ـ هرگاه کسی از او حاجتی میخواست اگر مقدور بود روا میفرمود و گرنه با سخنی خوش و با وعده ای نیکو او را راضی میکرد.۵۴ـ هرگز جواب رد به درخواست کسی نداد مگر آنکه برای معصیت باشد.۵۵ـ پیران را بسیار اکرام میکرد و با کودکان بسیار مهربان بود.۵۶ـ غریبان را خیلی مراعات میکرد.۵۷ـ با نیکی به شروران، دل آنان را به دست میآورد و مجذوب خود میکرد.۵۸ـ همواره متبسم بود و در عین حال خوف زیادی از خدا بردل داشت.۵۹ـ چون شاد میشد چشم ها را بر هم میگذاشت و خیلی اظهار فرح نمیکرد.۶۰ـ اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود و صدایش به خنده بلند نمیشد .۶۱ـ مزاح میکرد اما به بهانه مزاح و خنداندن، حرف لغو و باطل نمیزد.۶۲ـ نام بد را تغییر میداد و به جای آن نام نیک میگذاشت.۶۳ـ بردباری اش همواره بر خشم او سبقت میگرفت.۶۴ـ از برای فوت دنیا ناراحت نمیشد و یا به خشم نمیآمد.۶۵ـ از برای خدا آنچنان به خشم میآمد که دیگر کسی او را نمیشناخت.۶۶ـ هرگز برای خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حریم حق شکسته شود.۶۷ـ هیچ خصلتی نزد آن حضرت منفورتر از دروغگویی نبود.۶۸ـ در حال خشنودی و نا خشنودی جز یاد حق بر زبان نداشت.۶۹ـ هرگز درهم و دیناری نزد خود پس انداز نکرد.۷۰ـ در خوراک و پوشاک چیزی زیادتر از خدمتکارانش نداشت.۷۱ـ روی خاک مینشست و روی خاک غذا میخورد.۷۲ـ روی زمین میخوابید.۷۳ـ کفش و لباس را خودش وصله میکرد.۷۴ـ با دست خودش شیر میدوشید و پای شترش را خودش میبست.۷۵ـ هر مرکبی برایش مهیا بود، سوار میشد و برایش فرقی نمیکرد.۷۶ـ هرجا میرفت عبایی که داشت به عنوان زیرانداز خود استفاده میکرد.۷۷ـ اکثر جامه های آن حضرت سفید بود.۷۸ـ چون جامه نو میپوشید، جامه قبلی خود را به فقیری میبخشید.۷۹ـ جامه فاخری داشت که مخصوص روز جمعه بود.۸۰ـ در هنگام کفش و لباس پوشیدن همیشه از سمت راست آغاز میکرد.۸۱ـ ژولیده مو بودن را کراهت میدانست.۸۲ـ همیشه خوشبو بود و بیشترین مخارج آن حضرت برای خریدن عطر بود.۸۳ـ همیشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک میزد.۸۴ـ نور چشم او در نماز بود و آسایش و آرامش خود را در نماز مییافت.۸۵ـ ایام سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هرماه را روزه میداشت.۸۶ـ هرگز نعمتی را مذمت نکرد.۸۷ـ اندک نعمت خداوند را بزرگ میشمرد.۸۸ـ هرگز از غذایی تعریف نکرد یا از غذایی بد نگفت.۸۹ـ موقع غذا هرچه حاضر میکردند میل میفرمود.۹۰ـ در سر سفره از جلوی خود غذا تناول میفرمود.۹۱ـ بر سر غذا از همه زودتر حاضر میشد و از همه دیرتر دست میکشید.۹۲ـ تا گرسنه نمیشد غذا میل نمیکرد و قبل از سیر شدن منصرف میشد.۹۳ـ معده اش هیچ گاه دو غذا را در خود جمع نکرد.۹۴ـ در غذا هرگز آروغ نزد.۹۵ـ تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمیخورد.۹۶ـ بعد از غذا دست ها را میشست و روی خود میکشید.۹۷ـ وقت آشامیدن سه جرعه آب مینوشید؛ اول آنها بسم الله و آخر آنها الحمدلله می گفت.۹۸ـ از دوشیزگان پرده نشین با حیاتر بود.۹۹ـ چون میخواست به منزل وارد شود، سه بار اجازه میخواست.۱۰۰ـ اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسیم میکرد: بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خودش بود و وقت خودش را نیز با مردم قسمت میکرد.عیسی مطواعی( پاییز1400) قبلی بعدی