به مناسبت شهادت حضرت امام علی النقی(ع)

امام ابوالحسن علی النقی هادی علیه السلام پیشوای دهم شیعیان درسوم یا پنجم رجب سال212 (1) هجری دراطراف مدینه درمحلی به نام حریا(2) یا صریا به دنیا آمد.عده ای روز ولادت آن حضرت را نیمه ذی الحجه همان سال می دانند.(3)پدربزرگوارش پیشوای نهم،امام جواد(علیه السلام) ومادرش بانوی گرامی سمانه است که کنیزی با فضیلت وباتقوا بود.مشهورترین القاب آن حضرت «تقی وهادی» است وبه آن حضرت ابوالحسن الثالث (4) نیز می گویند. امام هادی علیه السلام درسن 6یا8 سالگی یعنی درسال 220هجری پس از شهادت امام جواد ( علیه السلام) به امامت رسید.مدت 33ساله امامت امام هادی (علیه السلام) با خلفای (معتصم 227-217ه) واثق (232-227) توکل (248-232) منتصر(6ماه) مستعن (252-248)ومتعز(255-252) معاصربود.

عظمت شخصیت امام هادی به قدری زیاد است که دوست ودشمن را به اعتراف واداشته است. قسمتی ازاین اعترافات مبنی برشخصیت آن امام به لحاظ اخلاقی وبخشی دیگر ناشی ازابعاد علمی آن حضرت وشمه ای ،نتیجه کراماتی است که از آن بزرگوار صادر شده است.یکی از دانشمندان شافعی درمورد امام هادی (ع) می نویسد:

درترجمه یکی از نوشته های کمال الدین بن طلحه آمده است:«جلالت قدر وعظمت مقام علمی حضرت علی بن محمد علیه السلام گوش مسلمانان را پر کرده بود.دربزرگ منشی،سخاوت وعزت نفس بی نظیر بود،رعایت حال مستمندان وحاجتمندان می کرد،درحفظ آبروی مستضعفان وقرضداران نهایت علونفس را نشان داده به طوریکه یکی از اعراب بادیه،خدمتش عرض کرد من از شیعیان علی (علیه السلام) هستم که اکنون بدهکار شده ام. امام دستور داد از کیسه های مسکوک آوردند وقرض او را ادا کرد،چون متوکل شنید دستور داد مبلغی به آن حضرت دادند.عربی دیگر آمد وامام تمام آن مبلغ را به او بخشید،آن حضرت مانند اجدادش به زر وسیم بها نمی داد.(5)

 کرامات امام هادی بسیار زیاد است که داستان زینب کذاب متوکل را دربرابر عظمت او خاضع ساخت در کتاب تاریخ سامرا(6) داستان زینب کذاب بطور مفصل نقل شده است ولی مرحوم شیخ عباس قمی این داستان را با اختلاف نسبتا زیادی،به شرح زیر آورده است: قطب راوندی روایتی نقل نمودند بدین مضمون،که درایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من زینب دختر فاطمه (سلام الله) هستم.متوکل گفت:از زمان زینب تا بحال سالها گذشته وجوان هستی گفت:رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دست بر سرمن کشید ودعا کرد که در هر چهل سال جوانی من بازگردد.متوکل مشایخ آن زمان،ابوطالب واولاد عباس وقریش را طلبید وجملگی برکذب ادعای وی رأی دادند واظهار داشتند که زینب درفلان سال وفات کرد.آن زمان گفت:ایشان دروغ می گویند،من از مردم پنهان بودم وکس از حال من مطلع نبود تا اکنون که من ظاهر شدم.متوکل مصمم شد که با حجت ودلیل ادعای او را باطل نماید.گفتند،بفرست ابن الرضا را حاضر کنند شاید او از روی دلیل،کلام این زن را باطل کند...

متوکل آن حضرت را طلبید وحکایت را با وی درمیان گذارد.امام علیه السلام فرمود:دروغ می گوید وزینب درفلان سال وفات کرد.گفت:حجتی بر بطلان قول بیان کن،فرمود: حجت بر بطلان قول او آنکه،گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام می باشد.او را نزد شیران بفرست اگر راست می گوید شیران او را نخواهند درید.متوکل به آن زن گفت: چه می گویی؟

گفت:می خواهد مرا به این وسیله از بین ببرد.امام علیه السلام فرمود:اینجا جماعتی از اولاد فاطمه هستند هرکدام را خواهی بفرست تا این مطلب معلوم تو گردد. صورتها در این موقع دگرگون شد وبعضی باهم زمزمه می کردند که چرا آن حضرت به دیگران حواله می کند وخودش داوطلب نمی شود.متوکل گفت:یا اباالحسن چرا خود نزد او نمی روی؟فرمود:میل توست اگر خواهی من نزد سباع بروم،خواهم رفت.متوکل این مطلب را غنیمت داشت وگفت:شما خود بروید سپس نردبانی نهاده وامام درقفس درندگان داخل شد ودر بین آنها نشست.شیران به حضوراو آمدند و از روی خضوع سرخود را در مقابل ایشان برزمین نهادند وآن حضرت دست رأفت برسر و یال آنها کشید.

وزیر متوکل بدوگفت:این کاراز روی صواب نیست،زود آن جناب را بطلب تامردم این صفحه را مشاهده نکنند. همین که آنحضرت پابرنردبان نهاد شیران دور آن حضرت را گرفتند وخود را برجامعه او می مالیدند.حضرت به آنها اشاره کرد که برگردند وآنها هم برگشتند.پس امام بالا آمد وفرمود:هرکس گمان می کند که از اولاد فاطمه است پس به آشیانه شیران وارد شود.در این هنگام زن مدعی به کذب خود،اعتراف کرد وگفت:فقر سبب شده چنین خدعه کند.متوکل هم برای تنبیه خواست او را طعمه شیران کند که مادرش واسطه شد ومتوکل او را بخشید(7).

بعد علمی امام هادی (ع) در پاسخ به پرسشهای یحیی بن اکثم کاملا مشهود است.برای نمونه به خلاصه چند سوال وجواب اشاره می شود(مفصل این پرسش وپاسخ در تحت العقول آمده است).

سوال:ازعلت آشکار خواندن قرائت در فریضه صبح با اینکه جزء صلوة یومیه بوده واینکه چرا نماز ظهرین آهسته خواند راجح است.

پاسخ-حضرت ختمی مرتب همیشه نماز صبح راچنان  می خواندند که هنوز تاریک بوده وحکم شد که بلند نخواند ونماز ظهر را که همه می بینند آهسته قرائت فرماید.(9) می دانیم که امور واجب یا مستحب به اعتبارهای مختلف تفاوتهایی دارد،اما به یک اعتبار امور واجب باید علنی انجام گیرد،تا افراد متهم به نامسلمانی یاچیز دیگر نشوند.مثلا نمازهای یومیه وحج را بایستی علنا انجام داد.درحالیکه درامور مستحب این تاکید وجود ندارد ومسلمانان باید نماز صبح ومغرب وعشا را با رعایت شرایطش بلند بخوانند تا جبران تاریکی وعدم رویت نماز گزار با صدای بلند شود.

امام بالغیار احتجاجاتی نیز داشته است که یک نمونه از آنها را در اینجا ذکر می کنیم که خود نشانه ای ازژرفای بینش آن حضرت است.ابی فراس درشرح شافیه می نویسد:«قیصر پادشاه روم به یکی از

*جلالت قدر وعظمت مقام علمی امام دهم زبانزد خاص وعام بود . در بزرگ منشی ،سخاوت وعزت نفس بی نظیر بود، رعایت حال مستمندان وحاجتمندان می کرد ودر حفظ آبروی مستضعفان وقرض داران نهایت علونفس را نشان می داد.

خلفای بنی عباس نوشت، ما درانجیل دیده ایم هرکه سوره ای را بخواندکه خالی از هفت حرف باشد .خداوند جدش را به آتش جهنم حرام می کند.آن هفت حرف عبارتند از(ث، ج،خ ،ز، ش ، ط ، ف)درتورات وانجیل وزبور آن سوره را نیافتم ،آیا در کتابهای خود چنین سوره ای دارید ؟ودیده اید؟

خلیفه عباسی ،علما ودانشمندان را جمع کرد واز آنها پرسید وهیچ نتوانتستند پاسخ دهند تا خدمت امام هادی (علیه السلام) فرستاد واز آن حضرت سوال کرد . حضرت فرمود:آن سوره که درجستجوی آن هستند ودرکتب آسمانی سابق نیافتند .سوره حمد،اولین سوره قرآن مجید است که آن هفت حرف را ندارد .عرض کردحکمت آن چیست ؟ واین حروف علامت چیست که در سوره حمد نیست ؟

فرمود:ثا(ثبور) ،جیم (چجیم ) ،خا(خبیث) ،زاد(زقوم) ،شین(شقاوت) ،ظا(ظلمت) ،فا(فرقت یا اَقت) است. این پاسخ رابرای قیصر روم فرستادند چون جواب به پادشاه رسید .بسیار مشعوف شد وهمانجا به اسلام گروید.(10)

پس هر کسی به سلیقه وعمق دید خود امام را شناخته ونسبت به یک بعد از شخصیت وی سر تعظیم فرود آورده است .واین درحالی است که همگی معترفند برای یک شخص شناخت امام از جوانب مختلف ممکن نیست،ولی:

آب دریا را اگر نتوان کشید                                              هم به قدر تشنگی باید چشید

روایتی از ابن سکیت از صحابه آن حضرت از قول امام دهم (علیه السلام) بیان شده است که بیانگر این است که انسان در جهت گیریهای اجتماعی وسیاسی با حفظ اصول باید سرایط زمان ومکان را درنظر گیرد تا به تناسب آن دوعنصر،مواضع خودرا اعلام نماید.لزوم به روز شدن مسلمانان،در عرصه های مختلف علمی،سیاسی،اجتماعی کاملا ازاین روایت استفاده می شود.مضمون روایت طولانی این است که ابن سکیت.از امام هادی علیه السلام دلیل اختلاف در معجزات پیامبران را سوال می کند.امام پاسخ می دهد:تفاوت معجزات ناشی از گوناگونی شرایط عصر وزمان است. زمان موسی (علیه السلام) جادوگری رواج داشت به طوری که ساحران به مقابله با موسی پرداختند ولی خدا با اژدها ساختن عصا وید بیضا وشکافتن دریا وتظاهر آنها به دست موسی (علیه السلام) ساحران رابه زانو درآورد ودرزمان عیسی (علیه السلام) طب وپزشکی مد روز بودبه طوری که عیسی(علیه السلام) درآن شرایط به شفای بیمارانی پرداخت که امیدی به خوب شدن آنها نبود،حتی مردگان را زنده می کرد.

قسمتی از اعترافات دوست ودشمن درباره شخصیت امام به لحاظ اخلاقی وبخشی ناشی از ابعاد علمی وشمه ای نتیجه کراماتی است که ازآن بزرگوار صادرشده است.

شعر وشاعری وادبیات در زمان بعثت پیامبر اسلام(ص) شایع بود وبازار فروش شعر دائر می کردند با آمدن «قرآن» معجزه جاوید،متخصصان ادبیات عرب در برابر این کلام سر تعظیم فرود آوردند.(11) البته امام  نیز خود در برابر حوادث روز موضعی متناسب با آن داشت.شرایط خلفای زمان امام،نسبت به خلفای پیشین بوسیله وجوهی قابل تفکیک است که امام را در شرایط ویژه ای قرار می دهد.آن ویژگی ها عبارتنداز:

1-زوال هیبت وعظمت خلافت:دراین دوره براثر تسلط ترکان وبردگان بر دستگاه خلافت هیبت آن از بین رفت وخلیفه عملا یک مقام تشریفاتی بود.

2-خوشگذرانی وهوسرانی دربایان:خلفای عباسی در این دوره به خاطرخلائی که بر دستگاه خلافت حکومت می کرد.به شب نشینی وخوشگذرانی ومیگساری می پرداختند و دربار غرق در فساد بود.

3-گسترش ظلم وبیدادگری وخودکامگی :ظلم وغارت بیت المال وصرف آن درعیاشیها وخوشگذرانیها جان مردم را به لب آورده بود.

4-گسترش نهضتهای علوی:دراین دوره کوشش دولت عباسی براین بود که با ایجاد نفرت درجامعه نسبت به علویان آنها را تارومار سازد. از میان خلفای معاصر با امام هادی علیه السلام متوکل در اذیت وآزار برامام گوی سبقت را از خلفای دیگر ربوده بود به طوری که مورخان وسیره نویسان نمونه های تکان دهنده ای از اذیت وآزار ودهان کجی نسبت به امام هادی (علیه السلام) را ذکر کرده اند(13).

احمد بن اسرائیل روایت کرده،که روزی متوکل درحالیکه بسیار خشمناک بودولحظه به لحظه برخشم او افزوده می شد دستور داد که امام را به نزد او بیاورند او چهار غلام را مامور کرد که چون امام هادی(علیه السلام) داخل شد.آن حضرت را به قتل برسانند وگفت:به خدا سوگند که بعد از کشتن جسد اورا هم خواهد سوزاند بعد از ساعتی که امام داخل شد.متوکل با روی خوش از امام استقبال کرد ودراین هنگام غلامان نزد آن حضرت بر زمین افتاده وبراو تعظیم نمودند وچون امام بیرون رفت متوکل علت را پرسید:آنها گفتند که در اطراف آن حضرت زیاده از صد شمیر برهنه دیدیم وآن شمشیر داران را نمی توانستیم ببینیم ومشاهده این حالت مانع از اجرای امر تو شد.(14)

پانوشتها

1-ابن جوزی سال تولد آنحضرت را214می داند به نقل از چهارده معصوم عمادزاده،ص1190

2-منتهی الامال،قمی شیخ عباس،ص979

3-سیره پیشوایان،پیشوایی مهدی،ص517

4-ابوالحسن ثانی لقب امام رضا علیه السلام است.

5-چهارده معصوم،ص1193

6-همان مرجع،ص1213

7-منتهی الامال،ص989

8-همان صص،258،352

9-همان مرجع-ناسخ التواریخ،سپهر،ج2ص217-203

10-منتخب التواریخ،خراسانی،محمد هاشم ص709

11-اصول کافی،کلینی ثقه الاسلام،ج1ص24

12-کامل ابن اثیر،ج11ص51،ج12ص83

13-منتهی الامال صص1006-999 وسیره پیشوایان صص.593-577 چهارده معصوم،صص1212-1210 منتخب التواریخ،صص707-705

14-منتهی الامال،ص1003

 

سه شنبه20 مهر1378   2رجب 1420

شماره:16631

روزنامه کیهان

 

 


شبکه های اجتماعی

بازدید کنندگان

ما 39 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم