امام جعفر صادق «عليه السلام»

ششمین امام شیعیان جهان جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب نام دارد. مادر این امام همام ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر می باشد.

خود آن حضرت درباره والده خود می فرماید: كانت امّى ممّن آمنت و اتقت و احسنت و اللّه يحبّ المحسنين.

يعنى: مادرم از کسانی بود كه ايمان آورد و تقوى و پرهيزكارى را پیشه خود ساخت و احسان و نيكوكارى کرد و خداوند متعال  نيكوكاران را دوست می دارد.[1]

فرمایش یادشده  از امام معصوم نشان از عظمت و بزرگواری و فضیلت این بانوی نمونه دارد که صادق آل محمد در دامن چنین زنی تربیت یافته و پدر بزرگوارش معصومی بود که امام صادق در سایه تربیت پدر و مادر طی31سال همه فضایل و کمالات را درک کرده و در پرتو عنایات الهی دانشگاهی را که پدرش تأسیس کرده بود این امام همام طی34سال دوران امامت خود رونق بخشید.

كنيه آن حضرت اباعبدالله و شهرت ششمین اختر تابناک ولایت و امامت صادق است که در وجه تسمیه جعفر بن محمد به" صادق" امیرالمؤمنین »علیه السلام» از رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» نقل کرده است که آن حضرت فرمود:

هر گاه فرزندم جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب متولد شد او را صادق بناميد، زيرا به زودى در فرزندان اين امام شخصى هم نامش به هم مى رسد كه به ناحق ادعاى امامت نموده و كذاب ناميده مى شود (علل الشرایع منبع استخراج شود)

با وجود اینکه محل تولد و امامت پدر بزرگوارش و حتی تولد خود آن حضرت و همچنین محل شهادت و مضجع شریفش در شهر مدينه منوره بود اما از آنجا که بیشتر شیعیان امام صادق «عليه السلام» در عراق و به­خصوص کوفه بودند و يا به دلايل ديگر، مانند احضار حکومت، به عراق سفر کرده و به کربلا، نجف و کوفه رفته است.

بنابراین آن حضرت مدتى از دوران امامت خود را در عراق سپری کرده است. در همین مدت بود که امام صادق «علیه السلام» قبر امیرالمؤمنین «علیه السلام» را که تا پیش از آن پنهان بود، به یارانش نشان داد.

شخصیت علمی و فقهی امام صادق «علیه السلام»

ابعاد شخصیت علمی امام صادق «علیه السلام» بقدری روشن است که بر هیچکس پوشیده نیست و حتی دشمنان امام هم به آن اذعان دارند. این ادعا را هم تربیت شاگردان و هم اعترافات دیگران در خصوص آن حضرت و هم آثار باقی مانده از ایشان و هم موارد دیگر به اثبات می رساند خود امام صادق «عليه السلام» نيز همچون جدش اميرالمؤمنین «عليه السلام» می فرمود:

سلونى قبل ان تفقدونى، فإنّه لا يحدثكم أحد بعدى بمثل حديثى.

یعنی: قبل از آن كه مرا نيابيد بپرسيد و بعد از من كسى نيست كه چون من براى شما حديث بگويد.

تعداد رواياتى كه از امام صادق «علیه السلام» نقل شده به تنهايى از تمام رواياتى كه از معصومين ديگر «عليهم السلام» نقل شده بيشتر است.

تازه بسيارى از روايات آن حضرت در كوران حوادث سياسى و اجتماعى نابود شده و به دست ما نرسيده است، چه بسيار كتب خطى حاوى معارف شيعه كه به دست منحرفان سوخته شده و از بين رفته است و چه بسيار محدثان دانشمندى كه از بيم كشتار و قتل و شكنجه جرأت اظهار و نشر روايات ائمه را نداشتند.

فيض رسانى اين دانشگاه عظيم تنها به مذهب شيعه اختصاص نداشت، چه بسا زنادقه و كفارى كه در محضر امام صادق «علیه السلام» به شاگردى نشسته و علوم روز را از آن حضرت فرا مى گرفتند، به علاوه به گفته ابن ابى الحديد علم مذاهب چهارگانه اهل سنت در فقه نيز در نهايت به محضر و مكتب امام صادق «علیه السلام»  باز مى گردد.

يكى از دانش آموختگان برجسته اين مكتب جابر بن حيان دانشمند و رياضيدان پر آوازه جهان است كه علاوه بر كشف اسيد سولفوريك، 500 رساله در زمينه رياضيات تأليف كرده كه تمامى آنها را تحت نظارت امام صادق «علیه السلام»   تصنيف نموده است.

مقام علمى امام و عظمت مكتب و دانشگاه آن حضرت به حدى بود كه محمد بن مسلم مى گويد: در مسجد كوفه 900 استاد را ديدم كه همه آنها مى گفتند: حدثنى جعفر بن محمد «عليهما السلام»! (يعنى از امام صادق «علیه السلام»   نقل قول مى كردند).

همان طور که خلیفه دوم درباره امیر المومنین (علیه السلام) در مقاطع مختلف تکرار می کرد«لولا علی لهلک عمر»[2] ابو حنيفه (نعمان) پيشواى مذهب حنفى نیز درباره امام صادق علیه السلام نقل کرده  است که : اگر آن دو سالى كه در محضر جعفر بن محمد بودم، نبود، محققا هلاك شده بودم، (لولا السنتان لهلك النعمان[3])، (تذکرةالحفاظ، ج 1/166)

و حال آنکه منصور عباسى كه همواره درگير مبارزه با علويان بود، می كوشيد تا شخصيت فقهى امام صادق «عليه السلام» را با مطرح كردن برخى از فقهاى اهل سنت مثل مالك بن انس كم رنگ جلوه دهد. او به مالك می گفت: به خدا تو عاقلترين مردم هستى ... اگر عمر من باقى بماند، فتاوا و اقوال تو را همانند مصحف نوشته به تمام آفاق فرستاده و مردم را مجبور به پذيرش آن می كنم.

اين حركت منصور ناشى از علاقه وى به مالك نبود، بلكه بر آن بود تا با برجسته كردن مالك، آتش كينه و حسد خود نسبت به امام صادق «عليه السلام» و ديگر علماى مخالف فرو نشاند.

منصور به منظور ايراد خدشه به شخصيت علمى و فقهى امام، به هر وسيله‏اى توسل می جست، چنانكه ابو حنيفه را واداشت تا رو در روى امام ايستاده و با وى به بحث بپردازد، تا در صورت پيروزى ابو حنيفه، امام را در صحنه علم و دانش اسلامى تحقير كند. ابو حنيفه خود جريان اين داستان را چنين نقل كرده است:

منصور به من گفت: مردم توجه عجيبى به جعفر بن محمد پيدا كرده و سيل جمعيت به طرف او سرازير شده است، تو چند مسأله از مسائل مشكل را آماده كرده و حل آنها را از جعفر بخواه و چون او نتوانست جواب مسائل تو را بدهد، از چشم مردم خواهد افتاد. من نيز چهل مسأله بسيار پيچيده و مشكل آماده كردم.

آنگاه امام صادق «عليه السلام» و ابو حنيفه در حيره و در حضور منصور با هم ملاقات می كنند. ابو حنيفه لحظه ورود خود به مجلس منصور را چنين توصيف می كند:

هنگامى كه وارد مجلس شدم جعفر بن محمد را ديدم كه هيبت و عظمت شخصيت وى حتى خود منصور را تحت الشعاع قرار داده بود، سلام كرده و در جاى خود قرار گرفتم. آنگاه منصور خطاب به من چنين گفت: مسائل خود را بر ابو عبد اللّه عرضه كن. من مسائلى را كه با خود آورده بودم يكى پس از ديگرى از آن حضرت می پرسيدم و او در پاسخ می فرمود: درباره اين مسأله عقيده شما چنين است و اهل مدينه چنين می گويند و ما چنين می گوييم. نظر آن حضرت در پاره‏اى از مسائل طرح شده با نظر ما و در پاره‏اى ديگر با نظر اهل مدينه و در مواردى با نظر هر دو مخالف بود. بدين ترتيب چهل مسأله به آن حضرت عرضه و جواب آنها دريافت شد.

پس از پايان مناظره، ابو حنيفه بى‏اختيار آخرين سخن خود را با اشاره به امام صادق «عليه السلام» چنين ادا كرد:

إنّ أعلم الناس، أعلمهم باختلاف الناس،

یعنی: دانشمندترين مردم كسى است كه به آراء و نظرهاى مختلف علما در مسائل، احاطه داشته باشد. [4]

خدمت مهم امام صادق «علیه السلام» به شیعیان

یکی از کارهائی که امام صادق علیه السلام  از فرصت پیش آمده در تغییر خلافت اموی و تبدیل آن به خلافت عباسی انجام داد که بسیار ارزشمند هم می باشد، این بود که توجه شیعیان را به منابع اصیل فقهی معصومین رهنمون ساخت به این معنا که شیعیان را از گرایش به دیگران برحذر می داشت و آنان را به منابع منتسب به معصومین علیهم السلام هدایت می کرد.

از همین رو است که امام صادق «علیه السلام» فرمود: اى شيعيان! آثار رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» سنت او و آثار ائمه هدى «علیهم السلام» از اهل بيت پيامبر «عليهم السلام» را مد نظر داشته باشيد.

 و یا در سفارشی به یونس بن ضبيان چنین فرمود: اى يونس! علم راستين پيش ما اهل بيت است؛ زيرا ما راههاى حكمت و ميزان تشخيص خطا از صواب را به ارث برده‏ايم.

بی جهت نیست که یکی از شاگردان آگاه و بصیر و شیعه واقعی امام صادق «علیه السلام» - ابان ابن تغلب- در تعریف شیعه واقعی شیعه را چنین تعریف می کند:

شيعيان كسانى هستند كه هرگاه مردم در قول رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله وسلم» اختلاف می كنند، سخن امیرالمؤمنین «عليه السلام» را مى گيرند و وقتى در سخن حضرت امیر «عليه السلام» اختلاف مى كنند، قول جعفر بن محمد صادق «عليهما السلام» را مى پذيرند.

شیعیان تربیت شده در مکتب امام صادق «علیه السلام» آموخته بودند که اگر مطلبی به یکی از معصومین نسبت پیدا کرد و در نسبت آن تردیدی نبود آن را با طیب خاطر می یافتند و دنبال سند دیگری نبودند و حال آنکه در بسیاری از موارد می دیدند که خود امام صادق احادیث خود را از قول پدرانش نقل می کرد سلسله سند آن را بیان می کرد و حال آنکه شیعیان دنبال آن نبودند آنان از امام صادق شنیده بودند که آن حضرت فرمود: حديث من حديث پدرم و حديث پدرم حديث جدم و حديث جدم حديث امیر المؤمنین على بن ابى طالب« عليهما السلام» و حديث حضرت امیر «علیه السلام» ، حديث رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» و حديث رسول خدا، فرمايش خداست.

این تفکر و اعتقاد شیعه نسبت به هریک از معصومین علیهم السلام» نقش بسزائی در مستقیم بودن شیعه داشته و با تکیه بر آن از انحرافات نجات پیدا کرده اند

برغم تلاش برخی از دانشمندان اهل سنت برای مشایخ تراشی برای برخی از امامان معصوم «علیهم السلام»، ائمه اهل بيت «علیهم السلام» از ابتدا بر اين نكته تأكيد داشتند كه آنها (شيوخ) روايتى ندارند و علم آنها از طريق ديگرى غير از مشايخ روايت معمول، سرچشمه مى گيرد. اميرالمؤمنين «عليه السلام» به منظور بيان همين مطلب می فرمايد:

نيكان عترت و پاكان خانواده من، بردبارترين مردم در كوچكى و داناترين آنها در بزرگى هستند. ما اهل بيت از علم خدا بهره گرفتيم و به حكم خدا حكم می كنيم و سخن از پيامبر راستگو شنيديم. اگر از ما و آثار ما پيروى كنيد با راهنمايى ما هدايت می يابيد و پرچم حق با ما است كه هر كسى از آن پيروى كند به حق می رسد و هر كسى از آن روى برگرداند در ضلالت و گمراهى غرق می شود.

همچنین امام صادق «علیه السلام» در این باره فرمود: پيش ما اهل بيت چيزى است كه با وجود آن احتياج به مردم نداريد، ولى مردم به ما احتياج دارند. پيش ما كتابى است كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» املا فرموده و امير مؤمنان عليه السلام» آن را نوشته است. كتابى كه كليه احكام؛ اعم از حلال و حرام، در آن است.

يكدستى كه در كتب روايى شيعه وجود دارد، مدیون همین طرز تفکر است و در كتب روايى اهل سنت چنین یکپارچگی مشاهده نمی شود زيرا كتابهاى آن مشحون از اختلاف آراء و احاديثى با محتواى ناهماهنگ است كه به طور عمده ريشه آنها به عقايد و نظريات صحابه منتهى می شود.

با تکیه به همین مسئله است که حتی شیعه اجماعی که از منابع فقه به شمار می آید را ا، زمانی حجت می داند که کاشف از قول معصوم باشد، نه اتفاق علمای یک مذهب یا یک زمان و یا موارد دیگر، اگر اجماع حجت است بخاطر آن است که گویا معصوم سخنی گفته یا عملی انجام داده که امروز سندش از بین رفته و به ما نرسیده است و به هرحال اجماع شیعه با اجماع فرق دیگر اسلامی متفاوت است.

زهد و پرهيز كارى امام «علیه السلام» 

مرحوم صدوق در کتاب علل شرایع خود، از قول مالك بن انس )پیشوای فرقه مالکی) در فضیلت و زهد و بندگی امام ششم روایتی را  نقل کرده است که او می گفت: حضرت از سه خصلت خالى نبود: يا صائم بود و يا قائم به عبادت و يا ذكر مى فرمود آن حضرت از بزرگان عباد و اعاظم زهاد بود كه از خداى عز و جل در خوف و خشيت بود، كثير الحديث و خوش مجلس و بسيار از حضرتش استفاده مى شد، هر گاه مى فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمودند: رنگش تغيير كرده گاهى سبز و زمانى زرد مى شد به حدى كه افراد آشنا آن جناب را نمى شناختند، در يكى از سنوات با آن حضرت حج رفتم وقتى مركب موقع احرام آرام گرفت هر چه حضرت تلاش نمود كه تلبيه بگويد صدا در حلق مباركش قطع شده بود و بيرون نمى آمد و نزديك بود كه از بالاى مركب به زير بيفتد، محضر مباركش عرض كردم: اى فرزند رسول خدا تلبيه را بفرماييد، چاره اى از گفتنش نيست.

فرمودند: اى ابو عامر چگونه جسارت و جرات كنم و بگويم: لبيك، اللهم لبيك مى ترسم خداى متعال بفرمايد: لا لبيك و لا سعديك.

: آن حضرت مانند جد بزرگوارش امیرالمؤمنین على بن ابى طالب «عله السلام» نمونه زهد و تقوا بود، همواره به عنوان لباس زيرين از جامه پشمين استفاده مى كرد، اگر چه براى ظاهر شدن در برابر افراد ظاهر بين جامه هاى ارزشمند و گرانبها در برمى كرد تا وجهه آن حضرت به عنوان امام مسلمين محفوظ بماند.

روزى (سفيان) نامى كه از مقدس نمايان دنيا طلب بود، با ديدن ظاهر مرتب و آراسته امام بر آن حضرت خرده گرفت و گفت: شما كه از خاندان پيامبريد، چگونه لباس گرانقيمت بر تن مى كنيد، در حالى كه جد شما ابو تراب همواره جامه زبر و خشن بر تن مى كرد؟. - البته کنیه ابو تراب را سفیان برای تحقیر امیرالمؤمنین «علیه السلام» بکار می برد-.

امام «علیه السلام»  فرمود: اى سفيان اين لباس ارزشمند رويى من براى ساكت كردن افراد ظاهر بين و دنيا طلب است، كه مرا فردى فقير و نامرتب ندانند و اين جامه پشمين و خشن براى خداست تا نفس خود را به زهد و رياضت پرورش دهم، من مانند تو نيستم كه براى مردم فريبى در ظاهر لباس خشن بر تن كرده اى، اما در زير اين جامه، لباسى نرم پوشيده اى!

مبارزات امام صادق با غلات

در زمان امامت امام صادق «علیه السلام» فعالیت های غالیان که از قبل وجود داشت، گسترش یافت.

امام علاوه بر آنکه با اندیشه غُلُوّ به شدت برخورد و غالیان را کافر و مشرک معرفی کرد، راه های مبارزه با آنان را هم به شیعیان آموخت.

امام براى آن كه شيعيان را بتوانند قدرت نقد احاديث متعارض را، كه بسيارى از آنها ساخته غاليان بود، پيدا كنند، قرآن را به عنوان ملاك معين كرد. از جمله فرمود:

آنچه را كه از ما روايت می كنند جز آن كه موافق قول خدا و رسول بوده و يا شاهدى از سخنان پيشين ما بر آنها داشته باشيد نپذيريد. مغيرة بن سعيد كه خداوند او را لعنت كند، در كتب پدرم احاديثى را وارد كرد كه هرگز از پدرم نبود. از خداوند بترسيد و آنچه را كه از ما نقل كرده و مخالف قول خدا و پيامبر ماست نپذيريد. ما وقتى حديثى نقل می كنيم می گوييم: خداوند يا فرستاده او فرموده است.

این فرمایش امام صادق و نظایر این فرمایشات آن حضرت برای این بود که غالیان خلع سلاح شده و شیعیان در دامن آنها نیافتند و آثار غلو که مانع نقل حدیث هم می شود، به حداقل کاهش یابد. از این رو در موارد ديگرى نيز از اين حركت زشت غلات كه در روايت فوق آمده، ياد شده و مقصود از اين كتابها كه در روايت بالا آمده روشن شده است.

امام صادق «عليه السلام» می فرمايد: مغيره كتابهايى كه اصحاب امام باقر «عليه السلام» می نوشتند، به بهانه خواندن، آنها را به خانه خويش می برده ... او احاديثى در كفر و زندقه: به اين كتابها وارد می كرد و به پدرم نسبت می داد و آن كتابها را به اصحاب باز می گرداند. امام می فرمود:

آنچه از غلوّ در كتابهاى اصحاب پدرم هست، مطالبى است كه مغيره وارد آن كتابها كرده است.

با اين حركت صحيح امام صادق «عليه السلام»، شيعيان اصيل از غلوّ رهايى يافتند. اما متأسفانه، اثرات نامطلوب آن در جلوگيرى از رشد بيشتر شيعه باقى ماند. ضمن اینکه اندیشه غلو مانع گسترش فضایل امیرامؤمنین «علیه السلام» شد، که با جریان" سب حضرت امیر"، داستان غمباری است که ذکر آن مجالی دیگر می طلبد؛ بخصوص دشمنی و مخالفت برخی با اهل بیت هم توجیه پیدا کرده بود.

مثلا مرحوم شیخ مفید در امالی خود می گوید: ابو حنيفه به خاطر  مبارزه با غالیان و وجود غلو در مورد امیرالمؤمنین «علیه السلام» ، به اصحاب خود گفته بود كه حديث غدير را نقل نكنند.

گرچه اين كاری بسيار ناپسند در عالم نقل حديث است، اما نشان می دهد كه جريان غلوّ چه ضررى حتى بر نقل صحيح‏ترين روايات فضائل امير المؤمنين «عليه السلام» داشته است. واقعا اگر جریان غلو نبود منابع اسلامی تا چه اندازه از معارف علوی بهره مند می شد.؟

بردباری و مهربانى امام «علیه السلام»

: در شكيبايى آن حضرت همين نكته كفايت مى كند كه آن امام هر گاه از شخصى ناسزا و دشنامى مى شنيد، بردبارانه سكوت كرده و به سوى جايگاه نماز خود مى رفت و ركوع و سجود نيكو و بسيار انجام مى داد و فراوان مى گريست و از درگاه الهى براى شخص دشنام دهنده طلب آمرزش مى كرد.

هر گاه از يكى از زير دستان خود نافرمانى مى ديد، به جاى تنبيه و سرزنش، با سخنان مهر آميز و محبت بيشتر او را شرمنده و نادم مى ساخت.

به عنوان مثال آن حضرت به خادمان خود دستور داده بود براى رفتن به بام خانه به جاى پلكان از نردبان استفاده نكنند، روزى وارد منزل شد و مشاهده كرد، يكى از كنيزان مسئول نگهدارى اطفال در حالى كه كودك آن حضرت را در آغوش دارد از نردبان بالا مى رود، همين كه چشم كنيز به امام «علیه السلام»  افتاد، از ترس بر خود لرزيد و كودك امام از دستش رها شد و در اثر اصابت به زمين، جان به جان آفرين تسليم كرد.

سيماى امام دگرگون شد و بدون گفتن كلامى به جايگاه خود رفت، وقتى علت را از آن حضرت جويا شدند، فرمود: ناراحتى من نه از جهت مرگ كودكم، بلكه از جهت اين بود كه كنيز از ورود من آنقدر ترسيد كه زانوانش به لرزه در آمد، آنگاه آن كنيز را در راه خدا آزاد كرد.

چنين كرامت و بزرگوارى را جز در خاندان امامت و رسالت نمى توان مشاهده كرد.

شهادت امام

خلفاى عباسى در طول دوران امامت امام از هيچ كوششى براى همراه كردن امام با خود دريغ نكرده و وقتى از همكارى امام نااميد مى شدند به آزار و اذيت آن حضرت مى پرداختند، ما به عنوان نمونه به دو نمونه از اين برخوردها اشاره مى كنيم.

منصور تلاش کرد امام صادق را به سمت و سوی خود جلب نماید، يك بار منصور عباسى از امام صادق خواست تا با او هم ركاب شود و پيغام داد، چرا همچون ديگر مردمان دور و بر ما را نمى گيرى؟! امام صادق «علیه السلام»   فرمود: ما چيزى نداريم كه بخاطر آن از تو بترسيم و چيزى نزد تو نيست كه ما را تمناى آن باشد و تو نه در نعمتى هستى كه ما تو را به جهت آن تهنيت بگوييم و نه در مصيبتى واقع شده اى كه به جهت آن تو را تسليت دهيم، پس ما را با تو چكار است؟ منصور گفت: با ما همراه شو تا ما را نصيحت گويى.

فرمود: هر كه در طلب دنيا باشد تو را نصيحت نگويد و هر كه آخرت را جويد با تو مصاحبت نمى كند! منصور با خواندن اين پاسخ گفت: به خدا سوگند او تفاوت مراتب دنياجويان و آخرت طلبان را در نزد من به خوبى آشكار ساخت.

وقتی از این روش منصور ناامید شد به اقدام بعدی خود دست زد؛ محمد بن عبدالله اسكندرى يكى از نديمان و ياران خاص منصور عباسى مى گويد: روزى بر منصور وارد شدم و او را اندوهگين ديدم، گفتم: اى مولاى من به چه مى انديشى؟ پاسخ داد: اكنون بيش از يك صد نفر از اولاد فاطمه كشته شده اند، اما سرور و پيشوايشان همچنان باقى مانده است، گفتم: او كيست؟ گفت: جعفر بن محمد الصادق، گفتم: اى امير مؤمنان! او مرديست كه عبادت، پيكرش را فرسوده و لاغر ساخته و به جاى طلب حكومت و خلافت، خود را به خداوند مشغول داشته است.

منصور گفت: اى محمد، البته من مى دانم كه تو به او و پيشوايى وى اعتقاد دارى، اما بدان كه حكومت و پادشاهى عقيم است و من امشب بر خود واجب كرده ام كه شب را سپرى نكنم، جز آنكه از امر او فراغت يافته باشم.

سپس محمد گفت: به خدا زمين با همه وسعتش بر من تنگ شد، آنگاه منصور جلادى طلبيد و به او گفت: چون ابو عبدالله را احضار كردم، او را با گفتگو سر گرم مى كنم و وقتى كلاهم را از سر برداشتم تو گردن او را بزن.

منصور امام صادق «علیه السلام»   را در آن ساعت فرا خواند، من با آن حضرت برخورد كردم و ديدم كه لبهاى مباركش مى جنبد و زير لب دعايى مى خواند، ناگهان ديدم قصر مانند درياى مواج و خروشانى در آمد، گويا يك كشتى لرزان در ميان دريا باشد، آنگاه منصور با سر و پاى برهنه در حالى كه از ترس دندانهايش به هم مى خورد و زانوانش مى لرزيد به استقبال امام صادق «علیه السلام»  آمد و او را بر تخت حكومت نشانيد و خود همچون بنده اى در برابرش زانو زد، آنگاه گفت: اى پسر رسول خدا چه حاجتى دارى؟

آن حضرت فرمود: از تو مى خواهم كه مرا بى جهت فرا نخوانى، منصور گفت: هر چه خواهى از آن توست.

آنگاه آن حضرت در حالى كه شكر و سپاس الهى را به جاى مى آورد، بازگشت، پس از رفتن امام، منصور لحاف و پوستين خواست و خوابيد و تا نيمه شب برنخاست، وقتى بيدار شد من بر بالين او بودم، منصور گفت: بيرون نرو تا قضاى نماز فوت شده ام را به جاى آورم و آنگاه با تو سخن بگويم.

پس از بجا آوردن قضاى نمازش، به من روى كرد و از حوادث وحشتناكى كه هنگام ورود امام صادق مشاهده كرده بود برايم سخن گفت.

به او گفتم: اى امير مؤمنان، اين امور از وى شگفت نيست، چون او وارث علم رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» است و جدش اميرالمؤمنين على «علیه السلام»   مى باشد و اسماء الهى در نزد اوست كه اگر آنها را بر شب بخواند چون روز درخشان خواهد شد و اگر بر روز بخواند، تيره و تاريك خواهد گشت و اگر بر امواج دريا بخواند، بر جاى خود بى حركت خواهند ايستاد!

بعداز اقداماتی از این دست در نهایت امام صادق«علیه السلام»   به دستور منصور دوانیقی و بر اثر مسمومیت در 25 شوال 148 هجری قمری در سن65سالگی به شهادت رسید .

خانواده از منظر امام صادق «علیه السلام» :

از آنجا که خانواده یکی از ارکان مهم جامعه به حساب می آید و نقشی بی­بدیل در تربیت به طور کلی در تربیت دینی به طور خاص دارد، در اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است.

در یک نظرسنجی از دانشجویان که نظر آنان را درباره میزان تأثیر خانواده، همبازی­ها و همسالان، هم­شاگردی­ها، رادیو و تلویزیون، و کتابهای دینی جویا شده بود ۸۵٪ آنان معتقد بودند که خانواده نقش زیادی در این زمینه دارد. از نظر این دانشجویان، تأثیر خانواده بسیار بیش از تأثیر سایر عوامل در تربیت است.

از این جهت است که  خانواده مورد توجه کتاب و سنت هم قرار گرفته است؛ زیرا خانواده واحد بنیادین جامعه محسوب شده و نقش بسزائی در تربیت کودک داشته و ریشه اعتقادی و عملی کودک در خانواده شکل می گیرد و با وجود نقش تربیتی مدرسه متون درسی رسانه ها اقتصاد جامعه و... اما نقش خانواده می تواند در ارزیابی از همه آنها با اهمیت تر تلقی شود که رویش های انقلاب اسلامی نمونه هائی از این دست است. از این رو نظام خانواده در اسلام مبحث بسیار مهمی است که در کنار سایر نظامات باید به آن توجه شود.

خداوند متعال در قرآن کریم از خانواده و فضای صمیمی آن به نیکی یاد کرده و همه معصومین«علیه السلام»  ) خانواده را پایگاه و مصدر اصلی تربیت فرزندان صالح برشمرده اند .

امام صادق «علیه السلام» بسان جدش حضرت امیر «علیه السلام» که فرمود:، «حسن الأخلاق برهان کرم الأعراق یعنی: اخلاق نیک نشانه سرشت نیک خانوادگی است.»، در خصوص خانواده و تحکیم بنیاد آن، و ایفای نقش هریک از پدر و مادر می فرماید:

بهترين مردان امّت من كسانى هستند كه نسبت به خانواده خود خشن نباشند،اهانت نكنند، دلسوزشان باشند .  

 هر كس به شايستگى در حقّ خانواده اش نيكى كند، عمرش طولانى مى شود.

كافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص105

 لَا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ يُورِثُ أَهْلَ بَيْتِهِ الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ الصَّالِحَ حَتَّى يُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ [جَمِيعاً]

مؤمن همواره خانواده خود را از دانش و ادب شايسته بهره مند مى سازد تا همه آنان را وارد بهشت كند.

مستدرك الوسايل و مستنبط المسایل ج12، ص201، ح13881

 المَرءَ يَحتاجُ فى مَنزِلِهِ و َعِيالِهِ إِلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها و َإن لَم يَكُن فى طَبعِهِ ذلِكَ : مُعاشَرَةٌ جَميلَةٌ و َسَعَةٌ بِتَقديرٍ و َغَيرَةٌ بِتَحَصُّنٍ؛

مرد در خانه و نسبت به خانواده اش نيازمند رعايت سه صفت است هر چند در طبيعت او نباشد: خوشرفتارى ، گشاده دستى به اندازه و غيرتى همراه با خويشتن دارى.

شوهر در رابطه با همسرش از سه چیز بی نیاز است : سازگاری که با آن ، سازگاری و محبت و عشق زن را به خود جلب کند و خوش اخلاقی که با او و دلبری از او با آراستن خود برای وی و فراهم آوردن امکانات رفاهی او .

تحف العقول ص 322

 به پدر و مادر خود نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند و نسبت به زنان مردم پاکدامن باشید تا زنانتان پاکدامن باشند .

کافی ج 5 ص 554

 بیت الامیر «علیه السلام» شهادت جانسوز شیخ الائمه «علیه السلام» را به همه شیعیان آن حضرت تسلیت گفته و آرزو می کند در پرتو رهنمودهای" صادق آل محمد" و" صدیق اکبر" «علیهما السلام» خانواده ای در تراز اسلامی داشته باشیم و همه مردان و زنان جامعه هنر پدر و مادر بودن را آموخته و بر طبق آن عمل نموده ثمره آن را که فرزندان صالح و شیعه واقعی باشند را به جامعه بشری تقدیم نمایند.

  [1] - شرح مراه العقول اصول کافی جلد 1

[2] -به عنوان نمونه نگاه کنید به:‌ ابن قتیبه دینوری، تأویل مختلف الحدیث، ۱۴۰۶ق،‌ ص۱۵۲؛ خوارزمی، مناقب، مؤسسه نشر اسلامی، ص۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۰۳؛‌ ابن ابی‌الحدید،‌ شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱،‌ ص۱۸و۱۴۱ و ج۱۲،‌ ص۱۷۹و۲۰۵؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۱۴۱۹ق، ج۱۲، ص۱۱۵ و ج۱۳، ص۲۱۳؛ طبری، ذخائر العقبی، ۱۴۲۸ق، ج۱،‌ ص۳۹۴؛ حمویی جوینی، فرائد السمطین، مؤسسه محمودی، ج۱، ص۳۳۷، ۳۴۹-۳۵۱

[3] - نعمان نام اصلی ابو حینفه است

[4] -التحفۀ الاثنی عشریه، ص 8

 


شبکه های اجتماعی

بازدید کنندگان

ما 400 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم